آنچه امروز آموختم-4

جمله ایی که اپیکتتوس- فیلسوف رواقی یونان- گفته و من امروز بیش از ده بار زیر لب تکرارش کردم:
«نه یک گاو و نه یک انسان جسور، یک باره به آنچه مقدر است، تبدیل نمی شود. باید تعالیم سخت را پشت سر بگذارد، خودش را آماده کند، و هرگز بی گدار به آب نزند».
نقشِ پررنگ ما در ساختن زندگی، تقدیر و سرنوشت مان غیر قابل انکار است.

1

ایدۀ اصلی کتاب باشگاه پنج صبحی ها:
کنترل صبحت را به دست بگیر تا بتوانی زندگی ات رو ارتقا بدی.
در نگاه اول شاید این که صبح زود، ساعت پنج صبح، وقتی که همه خوابند از خواب بیدار بشی، سخت و کسل کننده باشد. ولی این یکسره قضیه است. این که بتوانی ساعت پنج صبح بیدار شوی، از سکوت و آرامش اطرافت استفاده کنی برای انجام کارهایت خیلی لذت بخش و پربازده هم میتواند باشد. توجه و تمرکز آدم زیادتر می شود و بدون حواسپرتی ناشی از عوامل محیطی میتوانی مهمترین کارهایت را انجام بدهی.

 

2

عوامل حواسپرتی قاتل خلاقیت، توجه و تمرکز هستند. بهتر است که هنگام کار جدی، آنها را به صفر یا حداقل برسانیم. عوامل حواسپرتی من چک کردن فضای مجازی و موبایل هستند. عوامل حواسپرتی برای شما کدامند؟

 

3

بزرگترین مانع بر سر برقراری یک ارتباط خوب و موفق این است که گوش نمی دهیم.

 

4

قدرت واقعی و اصیل در درون ما قرار دارد. آن را به عوامل بیرونی مانند پول، مقام و موقعیت اجتماعی نسبت ندهیم.
انسان های بزرگ تاریخ ساز قدرت درونی واقعی بی پایانی داشتند. برای آنها پول، مقام و مال دنیا هیچ ارزشی نداشته.
بخشی از کتاب باشگاه پنج صبحی ها: «تمام معلمان بزرگ تاریخ چیزهای کمی از مال دنیا داشتن. وقتی مهاتما گاندی از دنیا رفت، تعداد اقلام دارایی هاش حدود ده قلم بود؛ سندل هاش، یک ساعت مچی، عینکش، و یک کاسه که توش غذا می خورد. مادر ترزا که قلبش اون قدر غنی بود که قدرت تأثیر گذاری رو روی میلیون ها نفر داشت، در اتاق کوچکی از دنیا رفت که تقریباً هیچ وسیلۀ دنیوی ای داخلش نبود. وقتی سفر می کرد، تمام وسایلش رو در یک کیسۀ سفید پارچه ای خمل می کرد. … چون اون ها به سطحی از پختگی فردی رسیده بودن که درک می کردن گذراندن عمر به دنبال اشیایی که در فرجام کار هیچ به حساب می آن، پوچه. و اون ها شخصیتشون رو جوری پرورش داده بودن که دیگه مثل اغلب مردم، نیازی به پر کردن حفره های درونشون با عوامل حواسپرتی، جذابیت های دنیوی، راه های فرار از زندگی، و تجملات احساس نمی کردن. هر قدر عطش اون ها برای مالکیت های سطحی کمتر شد، بیشتر تشنۀ اهداف جایگزین مثل ارج نهادن به رویاهای خلاقانه، نشر دادن نبوغ ذاتی و زندگی بر اساس ارزش های متعالی شدن. اون ها از صمیم قلب درک کرده بودن که امیدبخشی، رسیدن به تعالی و بی باکی، همه، چیزهایی ان که باید از درون ساخته بشن. وقتی کسی به قدرت حقیقی دست پیدا کنه، جایگزین های بیرونی در مقاسه با حس ارضایی که این گنجینه به فرد می ده، رنگ می بازن. اوه، و این وزنه های سنگین و اثرگذار در طول تاریخ، وقتی به ذات متعالی خودشون پی بردن، متوجه این حقیقت هم شدن که یکی از اهداف اولیۀ زندگیِ شگفت انگیز، تشریک مساعی با مردمه؛ اثرگذاری روی زندگی دیگرانه، مفید بودنه؛ دستگیر بودنه ».

 

5

یاد بگیر که به راحتی و با مسائل کوچک آشفته نشوی، بدون فکر و سریع عکس العمل نشان ندهی و از کاه کوه نسازی.

 

6

برای این که بتوانیم کسی را که به ما بدی کرده ببخشیم، یک تمرین نوشتاری ساده وجود دارد.
برایش یک نامه بنویسیم. در نامه از احساسمان، از این که چقدر بابت کاری که کرده عصب و ناراحتی هستیم و … بنویسیم. قرار نیست نامه را برای آن فرد ارسال کنیم. پس بدون سانسور هر چه که دلمان خواست بنویسیم. ممکن است دلمان بخواهد در نامه به آن فرد فحش بدهیم و بد و بیراه بگوییم. پس بنویسیم. بعد از آن نامه را در جایی بگذاریم و برای مدتی به سراغ آن نرویم.

 

به وقتِ 21 تیر 1400

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط