تفاوت مشکل و مسئله را می دانی؟

دو واژه «مشکل» و «مسئله» در مباحث مدیریتی و روانشناسی با هم مترادف نیستند. در حالی که اکثر ما این دو واژه را یکسان می دانیم.
ندانستن تفاوت بین این دو واژه باعث می شود که در اغلب مواقع نتوانیم مسائلمان را حل کنیم. تشخیص این که بدانیم نقص کار در کجاست و کجای کار گیر افتاده ایم برایمان سخت می شود.

مشکل چیست؟

مشکل را میتوان با کلمه انگلیسی « trouble» یکسان دانست.
مشکل مبهم و گنگ است.
مشکل یک قضاوت حسی است.
مشکل را نمیتوان حل کرد.
در مشکل فرد می داند که یک جای کار می لنگد. ولی این که کجای کار می لنگد و چرا می لنگد را متوجه نمی شود.
در مشکل فرد به خوبی می داند که یک چیزی آن طور که باید باشد نیست. یک چیزی سر جای خودش قرار نگرفته؛ اما نمیداند چه، کجا و چرا.
در مشکل وضعیت نامطلوب و ناخوشایند را نمیتوان توضیح داد و بررسی کرد.
برای حل مشکل باید ابتدا آن را به مسئله تبدیل کرد.
گاهی وقت ها یک مشکل ترکیبی از چند مسئله است. بنابراین برای حل آن بهتر است که ابتدا مسائل را شناخته و نسبت به حل آنها اقدام کنیم. با حل یکایک مسئله مشکل نیز خود به خود حل می شود.
در واقع، مشکل مسئله ای است که تمام عوامل و متغیرهای مؤثر در آن برای فرد مشخص نیست.
وقتی اطلاعات، دانسته ها و آگاهی ما از عوامل ایجادکننده، مؤثر و غیرمؤثر در یک مسئله کافی نباشد، ما با مشکل روبه رو هستیم.

مسئله چیست؟

مسئله را میتوان معادل واژه لاتین «problem» دانست.
مسئله نسبت به مشکل شفاف تر است. گنگ، مبهم و گیج کننده نیست. فرد می داند که کجای کار می لنگد و چرا.
مسئله یک گام از مشکل جلوتر است.
در مسئله می دانیم مشکل چیست و ریشه های آن کدام است.
مسئله مشکلی است که تعریف شده است.
در مسئله، بر خلاف مشکل، وضعیت فعلی (آنجایی که هستیم) و وضعیت مطلوب (آنجایی که دلمان میخواهد باشیم) تا حدی مشخص، واضح و شفاف است.
مسئله یعنی یک چیزی که باید باشد ولی نیست و یا اینکه نباید باشد ولی هست.
مشکلات ابتدا به مسئله تبدیل می شوند و بعد مسئله حل می شود.
هنر «حل مسئله» یکی از مهارت های مهم زندگی است که باید آموخته و یاد گرفته شود. «مهارت حل مسئله» به ما کمک می کند که مسائل فردیی، عاطفی، اجتماعی، شغلی و … خود را شناخته و برای حل آنها کاری صورت دهیم. هر چه فرد توانایی حل مسائل زندگی خود را بیشتر داشته باشد احساس رضایت بیشتری از زندگی دارد.