از وقتی که کمابیش خودم رو شناختم (کلاس دوم_ سوم راهنمایی ) عاشق روانشناسی و نویسندگی بودم. یادمه وقتی ازم می پرسیدن در آینده میخوای چیکاره بشی؟، میگفتم نویسنده یا روانشناس (اون موقع نمیدونستم که میشه همزمان دو تا حرفه یا حتی بیشتر داشته باشی و من میتونم در آینده هم روانشناس بشم و هم نویسنده).
مسیر
کلاس دوم دبیرستان وقت انتخاب رشته که شد، علوم انسانی رو انتخاب کردم. چون من میخواستم روانشناس بشم یا نویسنده. ولی زمان قبولی کنکور و دانشگاه رفتن که شد، به خاطر یه اشتباه کوچک هدفم رو گم کردم، رویاهام فراموش شد یا بهتر بگم به باد رفتم و یهو به خودم اومدم دیدم شدم دانشجوی رشته مدیریت صنعتی توی دانشگاه خلیج فارس بوشهر.
نتونستم و نخواستم با رشته مدیریت صنعتی ارتباط برقرار کنم. با خودم میگفتم چه رشته خشک و بی حس و حالی. بارها میخواستم از دانشگاه انصراف بدم و بیخیال مدیریت بشم. ولی به اصرار خانواده هر طور شده مدیریت صنعتی رو خوندم و لیسانس گرفتم.
نمیدونم چرا و چه دلیلی داشت اما مصمم بودم که حتما ارشد مدیریت رو هم بگیرم. ولی وقتی داشتم با مشقت و سختی فراوان، روزی ده ساعت برای قبولی توی ارشد مدیریت درس میخوندم و حالم اصلا با این رشته خوب نبود، یک شب اتفاقی کتاب کیمیاگر پائولوکوئلیو رو خوندم و بعد یه سوال بزرگ توی ذهنم شکل گرفت که من در مسیر افسانه شخصی خودم بودم یا نه؟
جواب این بود:
نبودم.
و این برام رضایت بخش نبود. همون موقع تصمیم گرفتم بی خیال ارشد مدیریت بشم و برم دنبال رویاهام (اون موقع هدفم رفتن توی مسیر روان شناسی بود و رویایی نویسندگی به کلی فراموش شده بود).
برای بار دوم دانشجو شدم. اینبار رشته روانشناسی عمومی توی دانشگاه پیام نور شیراز. لیسانس رو گرفتم و ارشد روان شناسی بالینی رو هم دانشگاه شهید چمران اهواز خوندم و بلاخره بعد از سالها به آرزوم رسیدم و روانشناس شدم. البته یه بچه روانشناس که اول راهه و هنوز کلی گام باید برداره تا بتونه برسه به اونجایی که میخواد.
جرقه نویسنده شدن
بعد از فارغ التحصیل شدن،حین جستجو برای پیدا کردن یه کار خوب در زمینه روانشناسی، توی فروشگاه اینترنتی خانوادگی که داشتیم توی بخش تولید محتوا شروع به کار کردم. توضیح محصول، رپرتاژ آگهی و مقاله مینوشتم برای بخش وبلاگ فروشگاه و آروم آروم به تولید محتوا علاقه پیدا کردم و باز یک جرقه دیگه توی ذهنم زده شد.
” نویسندگی و یه جورایی تولید محتوا همان چیزی نبود که من از بچگی رویاش رو داشتم؟”
آها، یافتم. خودش بود. این جرقه باعث شد که از خوشحالی توی پوست خودم نگنجم. این که میتونستم هم روانشناسی و هم نویسندگی رو کنار هم داشته باشم، برام چیزی مثل خیال و رویا بود.
(توی همون زمان یک پیج اینستاگرام راه انداخته بودم. اونجا از علایقم، کتاب، روانشناسی و … می نوشتم).
بعد از این جرقه هیجان انگیز، شروع به تحقیق، آموزش و یادگیری درباره تولید محتوا کردم و دیدم این دقیقا همون چیزیه که من دنبالش بودم و میخوام. (عاشق این بودم که یک روانشناسِ نویسنده باشم). کار در زمینه تولید محتوا رو خیلی جدی تر دنبال کردم. در این مسیر با افرادی آشنا شدم که حرف های زیادی در زمینه تولید محتوا و نویسندگی داشتند و ازشون یاد گرفتم. با دوستان خوبی در این راستا هم مسیر شدم تا این که یکسال بعد از آشنایی من با تولید محتوا یعنی در اواخر اسفند 98 به فکر داشتن یک سایت افتادم. و این شد که این سایت به وجود اومد.
من اینجا می نویسم.
از خودم، روانشناسی، کتاب، تولید محتوا و مسیری که برای رسیدن به رویاهام طی خواهم کرد.
2 پاسخ
چه شباهتی منم مسیری مثل شما رو طی کردم ولی با پیچ های بیشتر در نهایت خوشبختم از آشنایی تون چون آرزوی منم نویسنده روانشناس یا روانشناس نویسنده شدنه.
سلام. منم خوشحالم از آشنایی با شما دوست عزیز. به امید خدا به آرزوتون خواهید زسید