تحریفات شناختی

 

تحریف های شناختی (cognitive errors) از موضوعات پرکاربرد در روانشناسی هستند. این تحریفات را میتوان هسته اصلی درمان های شناختی رفتاری دانست. خطاهای شناختی سبکی از تفکر و خطاهای مداوم در تفکر هستند که افراد را در زندگی و ارتباط با دیگران دچار مشکل می کنند.آنها افکار نادرستی هستند که حقیقت نداشته و یا فقط رگه های کوچکی از حقیقت را در خود دارند. تحریفات شناختی در افراد افکاری هستند که به شکل عادت درآمده اند و افراد بر حسب عادت از تحریفات شناختی برای تفسیر غیر واقعی واقعیت استفاده می کنند. تشخیص و اصلاح تحریفات شناختی دشوار است. چرا که با نحوه ادراک واقعیت توسط فرد ترکیب شده اند. این تحریفات انسان را از واقعیت مجزا می کنند و با قضاوت همراه هستند. خطاهای شناختی غیر دقیق هستند، با تعمیم همراه هستند، تصویری غیر واقعی از دنیا ارائه می دهند، از فرایندهای عقلانی فاصله گرفته اند و مبتنی بر فرایندهای هیجانی هستند. تکرار مداوم تحریفات شناختی افراد را به سمت افسردگی، خشم و اضطراب می کشاند و اعتماد به نفس انسان را تضعیف و تخریب می کند.

دکتر «ماتیو مک کی» و «پاتریک فنینگ» در کتاب «رشد و افزایش عزت نفس» برای شناساندن تحریف های شناختی از استعاره تلسکوپ استفاده می کنند.
«یک راه برای توضیح دادن تحریف های شناختی آن است که بگوییم هر فرد از طریق یک تلسکوپ به خودش نگاه می کند. اگر تلسکوپ فرد سالم باشد، او خود را در جهان لایتنهای واضح، بزرگ و مهم، و بخش های مختلف وجود خود را با نسبت های صحیح می بیند. اما برخی افراد تلسکوپ های دقیقی ندارند. تلسکوپ می تواند بر عکس قرار گرفته باشد، به طوری که فرد خود را کوچک و ناچیز ببیند. عدسی های تلسکوپ ممکن است کثیف، نامتقارن، لب پریده یا خارج از تمرکز باشند. موانعی در لوله تلسکوپ نیز می تواند جنبه های خاصی از وجود فرد را از دید او مخفی کند. برخی افراد هم به جای تلسکوپ، کلایدسکوپ دارند. بعضی ها هم هیچ نمی بینند چون تصاویری از یک خود اشتباه را روی عدسی تلکسوپشان چسبانده اند».

 

انواع تحریفات شناختی

 

 

۱- تفکر قطبی شده ( polarized thinking)

نام دیگر: تفکر سیاه و سفید – تفکر دوگانه – تفکر همه و هیچ

افرادی که از این تحریف شناختی استفاده می کنند، در دنیایی سیاه و سفید زندگی می کنند. دنیایی که هیچ رنگی در آن وجود ندارد حتی خاکستری. این افراد موقیعت ها، اتفاقات، اعمال و تجربیات را به شکل دو قطب متضاد (خوب یا بد) می بینند و نه به صورت یک پیوستار. در این سبک تفکر همه چیز در قالب مطلق گرایانه یا این و یا آن تقسیم بندی می شود. نهایتا فردی با تفکر قطبی شده خود را در قسمت منفی پیوستار قرار می دهد. عبارت هایی چون «همیشه»، «هرگز»، «هیچ وقت» و «تا ابد» در مکالمات این افراد به وفور به کار می رود.

مثال:

 یا در امتحان کنکور قبول می شوم یا آینده ام نابود می شود.

 یا آدم باحالی هستم یا خیلی خسته کننده و حوصله سر بر هستم.

 یا آدم خوبی هستم یا بد هستم.

 یا فردی موفقم یا شکست خورده هستم.

 

 

۲- تعمیم افراطی (overgeneralization)

نام های دیگر: تعمیم بیش از حد- بیش تعمیم دهی

در این تحریف شناختی، افراد بر اساس یک اتفاق خاص و جزئی به نتیجه گیری های کلی منفی می رسند. افراد انتظار دارند اتفاق بدی که فقط یکبار رخ داده، بارها و بارها تکرار شود. به طور کلی از یک رخداد یا یک مورد از اطلاعات، قانون کلی نتیجه گیری می شود بدون این که این قانون به بته آزمایش گذاشته شود.

مثال:

 هیچ کس به من اهمیت نمی دهد .

 هیچ وقت به موقع سر کار حاضر نمی شوم.

 همه فکر می کنند که من زشت هستم.

 با ماشین در حال رفتن به سر کار هستید. با یک موتور سیکلت تصادف می کنید. با خود می گویید: «این اتفاق همیشه برای من رخ می دهد». در حالی که شما در چند سال اخیر فقط دو بار تصادف کرده اید.

 در یک مصاحبه کاری رد می شوید. با خود می گویید: «من در همه کارهایم شکست می خورم».

 فردی از دوستش می خواهد که به سینما بروند. دوستش درخواست او را رد می کند. فرد نتیجه می گیرد که هیچ کس دوست ندارد با من معاشرت کند. در نتیجه قانونی برای خود وضع می کند که دیگر هیچ وقت از دوستانش درخواست بیرون رفتن نکند.

 دانشجویی یکی از پروژه هایش را اشتباه انجام داده است. بلافاصله نتیجه گیری می کند که در درس هایش ضعیف بوده و نمی تواند پروژه هایش را به خوبی انجام دهد.

 

 

۳- پیش گویی (furtune telling)

در این تحریف شناختی، فرد حوادث آینده را منفی پیش بینی می کند. همیشه در انتظار رخ دادن یک فاجعه است و پیش بینی می کند که خطرات زیادی در انتظار اوست. افراد با این تحریف شناختی به سایر پیامدهای محتمل توجهی نمی کنند.

 

مثال:

 من در امتحان شکست می خورم.

 من بعد از اتمام تحصیل، نمی توانم کار مناسبی پیدا کنم.

 من ازدواج موفق و عاشقانه ایی نخواهم داشت.

 

 

۴- استدلال هیجانی (emotional reasoning)

در استدلال هیجانی، فرد چیزی را درست می داند که آن را خیلی قوی «حس» کند. این فرد شواهدی که مخالف با حس او هستند را نادیده می گیرد، از آن ها چشم پوشی می کند و یا آن ها را بی اهمیت می شمرد. افرادی با تحریف شناختی “استدلال هیجانی” در تفسیر واقعیت به تفکر اهمیتی نمی دهند و یا از آن اجتناب می کنند و به جای آن از احساسات خود برای تفسیر واقعیت و نظم دهی به رفتارهای خود استفاده می کنند. از آن جایی که هیجان و احساس مدام در حال تغییر هستند باعث تغییر نگرش فرد درباره خود، دیگران و دنیا می شوند. در این تحریف فرد همان چیزی است که احساس می کند. اگر احساس بی لیاقتی کرد پس واقعا بی لیاقت است. اگر احساس زشتی کرد پس واقعاً زشت است. در استدلال هیجانی روزی که فرد خوشحال است زندگی زیباست. ولی روزی که ناراحت است دنیا زشت است و ناعادلانه و پر از غصه.

 

مثال:

 

 می دانم که کارها و وظایفم را درست انجام داده ام، اما هنوز احساس می کنم که شکست خورده ام.

 چون دلم شور می زند؛ پس اتفاق ناگواری خواهد افتاد.

 

 

۵- برچسب زنی کلی ( global labling)

در برچسب زنی، فرد به خود، دیگران و انواع مختلف رفتارها و تجربه ها صفات کلی و منفی (یک برچسب کلی و ثابت) نسبت می دهد. برچسب زنی رابطه نزدیکی با بیش تعمیم دهی دارد. با این تفاوت که در برچسب زنی تحریف صورت گرفته به شکل یک برچسب است اما در بیش تعمیم دهی تحریف صورت گرفته به صورت یک قانون است. برچسب زنی از بیش تعمیم دهی مخرب تر است. زیرا با تصورات قالبی که در ذهن فرد اینجاد می کند، چشم او را بر روی اتفاقات گوناگون و متنوع زندگی می بندد.

 

مثال:

 او آدم بی لیاقتی است.

 من آدم بدبختی هستم.

 من آدم بی ارزش و بدرد نخوری هستم.

 مدرکی که دارم فقط یک تکه کاغذ است و ارزش دیگری ندارد. بهرحال من یک شکست خورده هستم.

 

 

۶- فیلتر منفی (negative filter)

نام دیگر: غربال کردن- انتزاع انتخابی

در فیلتر منفی فرد بدون توجه به کلیت یک چیز فقط به جزئیات منفی آن توجه مفرط نشان می دهد. این فرد فقط جنبه های منفی امور و اتفاقات را می بیند و به جنبه های مثبت آن توجهی ندارد. افرادی با این تحریف شناختی دنیا را از طریق شیشه ایی تیره و تاریک نظاره می کنند. این افراد فقط چیزهای خاصی را می بینند، می شنوند و به محرک های بخصوصی توجه می کنند. به صورت انتخابی به آن بخش از واقعیت که مدنظرشان است توجه کرده و بخش های دیگر آن را نادیده می گیرند. نقاط کور تفکر این افراد اجازه مشاهده شواهد مثبت و ارزشمند را به آن ها نمی دهد. بنابراین آنچه می بینند فقط بخش های منفی و تیره واقعیت است.
کلمات کلیدی در فیلتر منفی: «از دست دادن»، «از بین رفت»، «سوخت»، «خطرناک»، «خراب» و «ناعادلانه» استفاده می کند.

 

مثال:

 وقتی که کنفرانسی ارائه می دهید استاد از شما بابت مطالب خوبی که داشته اید و زمان بندی مناسب تشکر می کند ولی از طرفی می گوید که: «دفعه بعد کمی بلندتر صحبت کنید». شما تمام آن تحسین، تشویق و تعریف ها را نادیده می گیرد و از این که آهسته صحبت کرده اید خود را سرزنش کرده و احساس بدی می کنید. توجه به بخش انتقادی حرف های استاد و نادیده گرفتن تحسین ها حال شما را بد می کند.

 

 

۷- ذهن خوانی (mind reading)

در این تحریف شناختی فرد فکر می کند که می داند در ذهن دیگران چه می گذرد و دیگران چه افکاری دارند. این فرد به سایر احتمالات و شواهدی که ممکن است وجود داشته باشد، فکر و توجه نمی کند. به وجود آمدن سوء تفاهم را میتوان از پیامدهای رفتاری ذهن خوانی دانست. در ذهن خوانی فرد فکر می کند که تمام آدم های این کره خاکی شبیه او هستند پس او می داند که الان دارند به چه فکر می کنند و چه در سر دارند. ذهن خوانی سبکی از تفکر است بر مبنای پدیده فرافکنی. ذهن خوانی به شدت آسیب زا و مخرب است. فرد گمان می کند که همه آدم های دنیا با نظرات منفی که او درباره خود دارد موافقند.

 

مثال:

 در راه رفتن به دانشگاه یکی از دوستانتان را می بینید که از کنار شما رد شده ولی به شما سلام نمی کند. شما با خود می گویید: «بهم سلام نکرد، حتماً از دستم نارحت است. اصلاً از اول هم خیلی از من خوشش نمی آمد». در این موقعیت شما دارید بدون داشتن دلایل و شواهد کافی حدس می زنید که در ذهن دوست تان چه گذشته است که موجب شده سلام نکرده از کنار شما بگذرد». احتمالاتی مانند این که شاید حواسش نبوده، شاید مرا ندیده، شاید از موضوعی ناراحت است و به همین دلیل یادش رفته به من سلام کند و شاید عجله داشته که برود کار مهمی را انجام دهد و … را نادیده می گیرید.

 مرد از سر کار برگشته و چون خسته است ساکت و آرام روی کاناپه می نشیند و حرفی نمی زند. زن با خود فکر می کند چون از دست من ناراحت است ساکت است و حرفی نمی زند. زن در حال ذهن خوانی مرد بوده و به همین دلیل فکر می کند که تصوراتش درست است. بنابراین از همسرش دلیل ناراحتی و سکوتش را نمی پرسد.

 

 

۸- فاجعه سازی (catastrophizing)

فردی با این تحریف شناختی، اتفاقات رخ داده در گذشته و هر آنچه که در آینده اتفاق خواهد افتاد را به شدت سخت، غیرقابل تحمل، افتضاح و ناخوشایند می داند.

 

مثال:

 اگر دانشگاه قبول نشوم افتضاح می شود.

 اگر معامله انجام نشود گندش بالا می آید.

 

 

۹- نادیده گرفتن جنبه های مثبت (discounting positive)

در این تحریف شناختی، فرد کارهای مثبت خود و دیگران را ناچیز، کم اهمیت و پیش پا افتاده تلقی می کند.

 

مثال:

 به فردی که در دانشگاه قبول شده تبریک می گوییم. جواب می دهد: «دانشگاه قبول شدن که کار مهم و خاصی نیست. همه این روزا میتوانند دانشگاه قبول شوند». این فرد جنبه های مثبت زندگی خود را نادیده می گیرد.

 اگر از آشپزی و دستپخت فردی تعریف شود و او بگوید: «آشپزی کردن که تعریف ندارد. همه می توانند آشپزی کنند». فرد مهارت و توانایی خود را درآشپزی بی اهمیت تلقی کرده است.

 

 

۱۰- نادیده انگاری شواهد متناقض (ignoring counter evidences)

در این تحریف شناختی فرد شواهد و استدلال های ناهمخوان با تفکر خود را نادیده گرفته و رد می کند.

 

مثال:

 فردی معتقد است که هیچ کس مرا دوست ندارد. در نتیجه هرگونه شواهد متناقض با فکر خود را نادیده گرفته و رد می کند. (جشن تولد سوپرایزی که به تازگی دوستانش برای او گرفته اند، ابراز محبت دیروز خواهرش و کارهای محبت آمیزی که دیگران برای او انجام داده اند را نادیده می گیرد و به همین دلیل همیشه این فکر او تایید می شود که کسی دوستش ندارد.

 

 

۱۱- قضاوت گرایی ( judgment focus)

فرد به جای این که خود، دیگران، اتفاقات و محیط پیرامونش را بپذیرد و آن ها را درک کند، به آن ها در قالب ارزیابی های خوب- بد، با ارزش- بی ارزش ( ارزیابی سیاه-سفید) نگاه می کند. این فرد برای خود معیارهای دلبخواهی دارد که طبق آن معیارها خود و دیگران را ارزیابی می کند و متوجه می شود که خود و دیگران پایین تر از حدی هستند که باید باشند.

 

مثال:

 موقع درس خواندن برای کنکور خوب عمل نکردم.
 دوستم خیلی موفق است ولی من اصلا موفق نیستم.
 اگر به کلاس نقاشی بروم، از عهده آن برنمی آیم.

 

 

۱۲- تاسف گرایی (کشکول ای کاش ها ) (regret orientation)

در کشکول ای کاش ها، فرد به جای فکر کردن به کاری که در حال حاضر از دستش برمی آید و توانایی انجام آن را دارد، به طور مدام به این مسئله فکر می کند که ای کاش در گذشته عملکرد بهتری داشتم.

 

مثال:

 

 ای کاش آن طور رفتار نمی کردم.

 ای کاش بیشتر و بهتر درس می خواندم. اگر بیشتر درس خوانده بودم، نمره بهتری می گرفتم».

 

 

۱۳- مقایسه های ناعادلانه (unfair comparisons)

در این تحریف ناختی، فرد خود را با کسانی مقایسه می کند که از او برتر هستند و به این نتیجه می رسد که آدم ضعیف و حقیری است. این فرد اتفاقات را بر اساس معیارهایی ناعادلانه تفسیر می کند.

 

مثال:

 

 فوتبالیستی آماتور از این که در اولین مسابقه اش موفق به زدن هیچ گلی نشده دلخور است و مدام خود را با مسی و رونالدو مقایسه می کند.

 

 

۱۴- خود سرزنش گری ( self-blame)

در خود سرزنش گری، فرد خود را مسئول و علت تمامی مشکلات می داند. به همین دلیل خود را بابت همه چیز و همه ی اتفاقات بدی که می افتد سرزنش می کند. چه تقصیر او باشد و چه نباشد. در این تحریف شناختی، فرد خود را در مرکز دنیایی می بیند که همه چیز در آن بد است و خود او مسبب این همه اتفاق بد است. این فرد خوبی ها و موفقیت های خود را نمی بیند. در خودسرزنش گری فرد خود را به دلیل چاق بودن، کم هوش بودن، بیماری، عصبانیت همسر، آب و هوا، مریض شدن گربه ی همسایه، طلاق دخترخاله و هر اتفاق دیگری که می افتد و ربطی به او ندارد سرزنش می کند. در خود سرزنش گری نوعی مسئولیت پذیری افراطی و بیمارگون ایجاد می شود. در این موارد رایج ترین و مشهودترین نشانه خودسرزنش گری، عذرخواهی های بی مورد و بی پایان است. همسرتان دیر به خانه برگشته شما عذرخواهی می کنید. دوست تان بی جهت از کوره در رفته و حرف بدی زده شما عذرخواهی می کنید و … .

 

۱۵- شخصی سازی (personalization)

در این نوع سبک تفکر، فرد تمام اتفاقات منفی و مشکلات را به صورت کامل به خود نسبت می دهد. فردی که از تحریف شناختی شخصی سازی استفاده می کند، خود را علت بروز تمام اتفاقات منفی می داند و نقش دیگران را در بروز این اتفاقات نادیده می گیرد. در شخصی سازی فرد هر آنچه را که در دنیا وجود دارد و یا رخ می دهد را به گونه ایی به خودش مرتبط می داند. احساس می کند که همیشه همه جا و توسط همه کس زیر انتقاد قرار دارد، تحت فشار است و کنترلی بر شرایط و اتفاقات ندارد. در این تحریف شناختی نوعی خودشیفتگی وجود دارد. هر گاه فرد به صورت منفی خود را با دیگران مقایسه می کند در حال شخصی سازی است. اگر کسی با شما حرفی زد و یا درباره مسئله ایی ابراز ناراحتی و گله و شکایت کرد و شما آن را به خودتان ربط دادید بدانید که در حال شخصی سازی هستید.

مثال:

 از دانشگاه اخراج شدم، چون تقصیر خودم بود.

 کارم را از دست دادم چون خودم مقصر بودم.

 دوستتان می گوید: «هرگز دلم نمی خواهد با آدم های حسود دوست شوم». شما با خودتان فکر می کنید که منظورش من بوده ام. در صورتی که ممکن است دوست تان فقط معیارهایش برای انتخاب دوست را با شما در میان گذاشته و هیچ منظور دیگری نداشته باشد.

 همسرتان می گوید: «هزینه های این ماه خانه بالا رفته است». شما فکر می کنید که منظورش این بود که تو آدم پرخرجی است. بنابراین بی دلیل با او دعوا کرده و واکنش منفی نشان می دهید. هرگز به ذهنتان نمی رسد که ممکن است همسرتان خیلی کلی این حرف را زده باشد و اشاره اش به شخص شما نبوده است.

 

 

در نوشتن این مطلب از منابع زیر استفاده کردم:
۱- تکنیک های شناختی درمانی (راهنمای کاربردی برای متخصصین بالینی) / رابرت لیهی / ترجمه حسن حمید پور / نشر ارجمند و نسل فردا

۲- رشد و افزایش اعتماد به نفس / ماتیو مک کی و پاتریک فنینگ / مهرناز شهرآرای / نشر آسیم

۳- شناخت درمانی مبانی و فراتر از آن / جودیت بک / لادن فتی فرهاد فرید حسینی / نشر دانژه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

طرحواره نقص/شرم

• من بی ارزشم. • این طرحواره باعث می شود فرد هیچ گونه رابطه ایی نداشته باشد و حسابی گرفتار تنهایی درونی باشد. • بیشترین

ادامه مطلب »

طرحواره طرد اجتماعی

• وصلۀ ناجور هر جمعی هستم. • احساس اولیۀ مهم این افراد، تنهایی است. • افرادی که طرحواره طرد اجتماعی دارند، حس می کنند که

ادامه مطلب »

طرحواره استحقاق

• من باید به تمام خواسته هایم دست پیدا کنم. • سه نوع استحقاق وجود دارد. با هم همپوشانی دارند، اما ممکن است یکی از

ادامه مطلب »

مامان و معنى زندگی

مامان و معنی زندگی کتابی بی نظیر و پرطرفدار از اروین یالوم است. این کتاب با ترجمۀ سپیده حبیب توسط نشر قطره منتشر شده. ۳۵۰

ادامه مطلب »