«دختر، اینطور به من نگاه نکن! این چشمهای تو بالاخره مرا وادار به یک خبط بزرگی در زندگی خواهد کرد.» گفتم: «این خبط شما آرزوی من است»
1
چشمهایش
نویسنده: بزرگ علوی
نشر: نگاه
تعداد صفحات: 271
موضوع: داستان فارسی
2
از محبوب ترین رمان های معاصر ایرانی
داستانی عاشقانه با رگه هایی از سیاست
اکثر خوانندگان ایرانی بزرگ علوی را با این کتاب میشناسند
نخستین بار در سال 1331 منتشر شد
این کتاب تأثیری بزرگ بر سبک نویسندگان پس از خود داشت
داستانی با محور زن- ساختارشکن، جذاب و تأثیرگذار
شاخص ترین اثر بزرگ علوی
به چندین زبان زنده دنیا ترجمه شده
اگر به داستان های عاشقانه، سیاست و معماجویی علاقه مند هستید، خواندن این کتاب برایتان لذت بخش است.
3
برش هایی از کتاب
• زن ناشناس کمى تأمل کرد. لب زیرینش را گزید. به زور مىخواست از جریان اشک جلوگیرى کند. در چند دقیقه آخر گویى اصلا وجود مرا فراموش کرده و دارد با خودش صحبت مىکند. گویى مناظر گذشته تیرهاش روشن و زنده از جلو چشمهایش رد مىشوند و آنچه مىبیند براى اینکه بهتر به ذهنش بسپارد، نقل مىکند.
• خاموشى او مرا متوجه عالم خودمان کرد. بار دیگر نگاهى به تابلو که در مقابل من قرار داشت انداختم و به چشمها خیره شدم. آرزو مىکردم که نکته تازهاى در آنها کشف کنم. در این چشمهاى صاف و شفاف آئینهاى از گذشته این زن نهفته بود. وقتى رویم را از پرده «چشمهایش» برگرداندم و به او نگاه کردم، دیدم دارد به ساعتش نگاه مىکند. گفت: «مىدانید که دیروقت شده؟»
• پرسیدم: «چه ساعتیست؟»
گفت: «از یک هم گذشته است.»
گفتم: «مرا تا از اینجا بیرون نکنید، نخواهم رفت. دلم مىخواست تا آخرش برایم حکایت مىکردید.»
گفت: «آخرى دیگر ندارد.»
چطور شد که از او جدا شدید؟
خیال مىکنید که ما مىتوانستیم باهم باشیم؟
نمىدانم، همین را مىخواهم بپرسم.
عیبش هم همین است. اگر تا به حال این نکته را استنباط نکردهاید، معلوم مىشود که نتوانستهام خودم و او را به شما معرفى کنم.